محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

همای آسمان خوشبختی

خورشید شاهد خاموش تاریخ .....

1391/8/23 14:23
2,196 بازدید
اشتراک گذاری

 

هوالملک الحق مبین

تاريخ از زبان خورشيد

آيا تاكنون از خود پرسيده اي ؟ اين گوي رخشان كــه در قلب آسمان جاي دارد او كه صبحگـان طلـوع مي كند وهر شامگان غروب مي كند .

  خورشيد را مي گويم آري او كه چشمان پر نور آسمان و بيناي تاريخ خلقت انسان بوده تا كنون .

 نمي دانم ؟همزمان با خلقت آدم اونيز خلق شد يا پيش تر از آن ، او خلق شده بود و زمين وزمينيان از نور و بخشش ورحمت او ديري بوده كه استفاده مي كردند يا نه .

بازهم نمي دانم ؟ اين خورشيد با اين سابقه  طويل عمر بازهم هست ؟ تا آن زمان كه نسل هاي بعد ازمن وتو نيز ازاو استفاده كنند يا نه .

آيا تا آن زمان شاهدي چون خورشيد هست تا تمامي وقايع  روز هاي زندگي آيندگان را درحافظه خاطر يادداشت كند يا نه .

نمي دانم ؟ تا آن زمان بازهم خورشيد طاقت دارد ، اگر زماني دوباره هر چه گذشته تكرار شود يا نه .

آيــا بـا گذشت زمان توان طاقت او نيز به پايان مي رسد يا نه .

آيا مي رسد زماني كه خورشيد تمامي آنچه را كه در اين سالها كه بيشتر آنها از حد سال گذشته وتبديل به قرن شده را روزي به ناگاه تعريف كند واگر زماني لب به سخن باز كرد ، ابتدا  از كجا شروع مي كند واز كدام واقعه بزرگ تاريخ مي گويد از تلخ ها  يا از شيرين ها ، كداميك؟

   اين خورشيد از زمان آدم خليفه الله بروي زمين بوده واگر بخواهيم مي توان گفت : او شاهد تمامي وقايع تاريخي آن زمان بوده است از مرگ برادري بدست برادرش داستان قديمي هابيل و قابيل  را مي گويم وبعد داستان نوح وكشتي عظيم ونابودي پسرش در طوفاني خشمگين كه عذابي از سوي خدا بود ، تا داستان سليمان از مسلمان شدن بلقيس و مردم سرزمينش تا مرگ سليمان ، از داستان يونس در شكم نهنگ تا داستان عذاب قوم عاد وثمود وبعد به چاه انداختن يوسف  به دست برادران نا اهلش تا ديدار با پدرش ، از داستان موسي از زمان نوزادي كه در سبدي بر روي رود نيل رهاشده بود به اذن خدا تا مبارزه با فرعون ومعجزاتش در آن زمان ، از داستان  شنيدني وجذاب خواب اصحاب كهف درغار گرفته ، تا داستان عيسي روح الله از تولد آسمانيش تا سخن گفتنش در گهواره ونيروي عظيم روح الله ايش  ، از داستان شجاعت ابراهيم در شكستن بتها تا گلستان شدن آتش در زير پايش و داستان اسماعيل پسرش از سرچشمه گرفتن رود زمزم در زير پايش تا ذبح شدنش توسط پدر به امر خدا تا اينكه ، به پيامبر خاتم مي رسيم وقايع عصر او .

 آري رسول خدا محمد مصطفي (ص) كه درود خدا بر او وخاندان پاكش باد را  مي گويم.

آري رسولي كه تلخ ترين وقايع تاريخ اسلام وبد ترين ظلم ها بعد از او در حق آل او تا آخرين عضو آسمانيشان حجت خدا قائم آل محمد صاحب زمان امام عصر مهدي موعود صورت گرفته از غيبت تا انتظار ظهور و حوادثي كه قبل از تولد ايشان براين خاندان به وقوع پيوسته و تاريخ زخمي از درد ناتواني در كمك به آنها را در سينه دارد و بر دوش مي كشد تا قيام ، قيامت .

فكرمي كني ؟ اگر زماني خورشيد اين هميشه شاهد وناظر تاريخ قرن روزي لب به سخن باز كند وقفل لب را به اذن خدا بشكند ابتدا از آل رسول خدا شروع مي كند و از زمان مرگ رسول خدا (ص) مي گويد از مدينه

مي گويد از سيلي و صورت نيـلي دختر رسول خدا كوثر خدا زهرا (س) مي گويي او مي گويد و هر آنچه را كه به چشم ديده و چون بغض در گلو و خنجري در سينه كه سالهاست نگه داشته ولي چون اجازه گفتن درد ها را نمي دادند سكوت كرده ودر خود شكسته تا اين زمان و حال ، مي گويد از درب سوخته پهلوي شكسته وباز مي گويي از تنهايي وسكوت وخانه نشيني 25 ساله امير المومنان از بي حرمتي هاي مردم آن زمان از سخن گفتن ها با چاه از مرگ يار وتنهايي بدون هم زبان از غريبي و غربت در ميان آشنايان وخنجر از خودي خوردن و دفن شبانه و قبر پنهان وزخم زبان از مردم نادان و مردان نامرد يا  . ...

با تمام اين حرف ها تو چه فكر مي كني ؟ از كدام واقعه تاريخ شروع مي كند  ؟كداميك ؟

اصلا آيا فكر مي كني مي رسد روزي كه خورشيد زبان باز كند ؟

به گمانم ، اگرروزي زبان به سخن گفتن باز كرد از كربلا آغاز مي كند آن هم اين چنين :

بسم رب الشهدا والصديقين

السلام علي الحسين

                            وعلي اولاد الحسين 

وعلي الاصحاب الحسين                                             

به خداي كعبه سوگند كه تلخ تر وجگر سوزتر از آنچه درمدينه برسر دختر رسول خدا (ص) وعلي (ع)  آوردند و بر فرزند اين دو دركربلا به بدترين شكل  آوردند و در هيچ كجاي تاريخ  نديده ام ، آنچرا كه در كربلا ديدم تاريخ براي آيندگان آنها را قصه وار تعريف كرده است ولي من شاهد بودم و به چشم ديده ام وطعم تلخ آن را چشيده واز آن زخم خورده ام زخمي كه در اين سالها برسينه ام نقش بسته وهر زمان كه ماه ها وسالها به آن روزها نزديك مـي شود زخم من نيز سر باز مي كند وتازه مي شود گويي انگار آن روز ها برايم دوباره تداعي و تكرار مي شود مثل آن است كه تا زه زخم بر داشتم  واگر در اين سالهايي كه گذشته وهر كدام كهنه شده وغبار نشسته كه البته همه آن ها را شامل نمي شود بعضي وقايع با گذشت قرنها از وقوع آنها هنوز تازه مي نمايد آن هم به اين دليل كه ضربه اي سنگين برتاريخ يك دين ، مذهب ، ومليت يك قوم بوده است .

آه چه گفتم ؟ گفتم كربلا چقدر احساس تشنگي و عطش دارم .

 كربلا نام  سرزميني است كه پرچمدار مظلوميت خانداني است كه از عرش آمده بودند وريشه در آسمان داشتند و زمين فرش راهشان بود ، اما نمي دانم چرا در زمين مي زيستند ؟ زميني كه اگر نشان افتخاري بر سينه داشت ويا اگر هنوز بر سينه دارد به واسطه وجود با بركت آنها بوده و هست چه آن زمان كه زنده بودند وبر قطعه ، قطعه اين زمين راه مي رفتند وچه اين زمان كه روح آسمانيشان به آسمان بازگشته و بر زمين جايي ندارد وزمين صندقچه اسراري ايست كه جسم چون زر وسيم وگران بها تروناياب آنها را كه به سان در وگوهر است چون نگينان انگشتر در خود دارد ودر هر نقطه از اين سرزمين خاكي كه قدم مي گذاري ، نشاني خورشيد گونه از عرشيان آسمان را مي بيني كه با تمام ظلم و نافرماني زمينيان باز هم زمين را از وجود خود محروم نكردند و باز هم ردي از خود بر زمين  به جاي گذاشته اند زمينياني كه بدترين بي حرمتي ها و فجيع ترين رفتار را در حق آنها نمودند اما با تمام اين احوال باز هم آنها كرم نموده و مرحمتي در حق آنها كرده اند .

با تمام اين اوصاف چه مي توان به اين زمينيان گفت جز آنكه اي زمينيان بدا به حالتان وخداوند در حقتان حكم كند  .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زهرا (✿◠‿◠)
1 آذر 91 12:44
التماس دعا




محتاج دعای دوستانیم