محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

همای آسمان خوشبختی

محرم

1391/8/23 14:39
1,537 بازدید
اشتراک گذاری

 

                 هوالملك الحق المبين     

محرم

هنوزهم با گـذشت قرنـها تـاريخ تـا محرم از راه مي رسد يا نشانه هايي از آمدنش را احساس مي كني صداي بغـض آلودي از فـاصله قــرنها تاريخ به گوش  

مي رسدكه بي اختيار تـو را بـه سوي خـويش فــرا مي خواند ، صدايي كه از عمق مظلوميتي تاريخي سرچشمه دارد ، صدايي آشنا كه نوايي نينوايي دارد، صدايي از دل و با دل آشنا ، صدايي كه روح عشق وايثار از آن است ومردي كه تاريخ  در تمام عمر خويش كشته اي به اين معصوميت نديده است پرچم دار واقعه اي است كه عده اي از مردنمايان نامردآن روزگار پاي مرگ نامه ی او را امضاكردند به جاي دعوت نامه اش .

وحال هنوز هم با گذشت قرنها حافظه كهنه تاريخ در زير برگهاي نوشته كه هر كدام سندي بر يك اتفاق است سينه اي زخمي از درد از دست دادن اورا دارد .

 وهركجا كه پارچه اي سياه نصب مي كنند كه برروي آن نام او را نگاشنه اند ناخو دآگاه حال وهوايي عاشورايي بر تو حاكم مي شود وعاشور با نام او عجين است وكربلا كه سلطان اتفاق وحادثه است بيش از همه آشناي گوش وزبان ودل هر عاشقي است وهر كجا كه نامي از شهيد وشهادت بر زبان آيد آنجا كربلايي است براي همه كساني كه تكه اي از روح وجان خويش را در آنجا گذاشته اند ويا در آنجا امانتي را به صاحب اصلي پس داده اند وخود باز گشته اند واكنون قلبي شكسته وسينه اي خنجر خورده از داغ رفتن او را دارند .

از كربلا گفتيم چه خوب كه از كربلابيشتر بگوييم كربلايي كه هر ظهر خورشيد تابشي سوزان بسان گدازه هايي از آتش بر روي جسم ها دارد وعطش نيز بـه سراغ تو مي آيد ولبانت با كــوير هماهنگ مي شود وبي تابي مي كني وچشمانت در دور دست سراب  مي بيند چه خوب است كه كمي به آن روزهاي كربلا فكركني طاقتت كه تمام شد چه حالي داري ؟

تا نام محرم را مي شنويي چه درخاطرت مجسم مي شود ؟

جز تشنگي و لب تشنه و مشك خالي و سقايي شهيد و قنداق خوني وكاروان بي سر دار كه اين ها، همه يك چاشني نيز با خود دارد آن هم ايثاري كه از عمق مظلوميت و غريبي سرچشمه مي گيرد ولاغير .

آري ، به راستي كه بايد سرزميني چون كربلا مي بود ومردماني چون كوفيان مي بودند وآفتابي سوزان كه عطش آوراست مي بود تا مردي چون حسين بسان سيمرغ از اوج آتش ظلم ونامردي مردمان تولد مي يافت وحسين ، حسين را به نمايش مي گذاشت وعباس ، عباس گونه علم داري مي كرد وسقا مي شد .

 و علي اصغر ، اصغر بودن خود را به تاريخ نشان مي داد وعلي اكبر جان فشاني خود را و يا اينكه زينب باري ديگر صبوري واستقامت خود را در برابر جور وجفاي طاغوتيان زمان خود اثبات مي نمود و زينبي بايد مي بود تا لب به افشاي تمامي بي صفتي اميران آن زمان باز مي كرد چراكه خود سندي معتبر بر اسنادي بودكه بيشتر آنهارا خود شاهد وناظر بوده وبايد به تاريخ  ياد آوري مي كرد آنچراكه خود ديده بود واز آنها قلبي شكسته وجگري سوخته داشت واگر اين چنين نمي شد كــربلا هيچ گـاه كربلا نمي شد .

وحتي تاريخ نيز هيچ اثري از آنها نداشت تا قيامت.

 هنوز باگذشت قرن ها از واقعه تلخ عاشورا به كربلا كه نگاه مي كني تا چشم كار مي كند آثاري از جنگ وحالت جنگ باخود داردگويي به ميدان جنگ آمده اي ودر دل اين ميدان ايستاده اي  و اگر خوب گوش دل وجان را به اين نقطه تاريخ تا ابد جاويد دنيادهي  صدايي را مي شنوي كه از عمق مظلوميتي كه از قرن هاسرچشمه دارد را مي شنوي كه شنيدن آن تورا باراني ماتم وسياه پوش عزاي كساني مي كند كه زنده بودن تاريخ ديني واسلامي ما سيراب خون سرخ آنهاست وتازگي و سبزآن از سيرت پاك ، جگر گوشه هاي افلاك است  كه به زمين آمده بودند تا رسالت خويش  هنوز اگر از دوردست به منطقه كربلا چشم مي اندازي گويي گردخاك جنگ هنوز برپاست ورقص شمشير بازيگردان ميدان و پسر خورشيد وفرزندان واهل بيت او                                    

هنوز خنكاي نسيم روح افزاي بين الحرمين را بروي صورت خويش احساس مي كنم ودلم براي كثرت تردد رهگذران اين راه تنگ است نمي دانم كه چه سري است در بين الحرمين كه هر بيننده وزائري را مدهوش ومست حال وهواي خويش مي كند درميانه بين الحرمين ودر راهي نشستيم كه در يك سوقمري از آل بني هاشم  عباس را داري ودر سويي ديگر مردي است از خاندان آل طه وگل باغ ياس رسول خدا وپرچمدار قيام امر به معروف ونهي از منكر ابا عبدالله را داري

سالها از واقعه شوم محرم سال   هجري مي گذرد ودر اين اسنا كساني آمده اند وزيسته اند ودر ماتمي عظيم اشك ريخته اند خاك عزا بر سر كرده رخت سياه بر تن كرده وبعد ديار فاني را به ديار باقي بخشيده اند در زير كوهي از خاك دفن شده اند آنها آن روز را به دست فراموشي ندادند مانيز نخواهيم داد كربلا احساس شدني است وتا كربلا نروي گردي از خاك كربلا بر گلويت ننشيند جامه ي تنت آغشته خاك وگل نشود آب ببيني جگرت اتش بگيرد وقتي حال نهر الغمه اكنون وسعت وعمق گرفته وفرات آرام خاموش در برابر ديدگانت است موجي از اگرها فكرت را مغشوش مي كند حال روز كربلا بهتر حال وروز من وتو نيست به هر كجا كه سر مي زني و با براي زيارت مي روي برايت روشن است كه آن زمان چه حال وهوايي حاكم بر آين مكان بوده گنبد وبارگاه عباس بسيار برايت شور انگيز

وبارگاه اباعبدالله كه مي توان اوج مظلوميت را از دروديوار آن مشاهده كرد نشان سرخ پايمردي وعزت وافتخار اسلام دين را از پرچمي كه بر فراز گنبد طلاي او افراشته شده ديد بار گاه مردي كه در  اما غباري از غم وماتم هنوز چون هاله در اطراف آب وخاكش حاكم است خاكش  بوي غريبي ومظلومي ونوشيدن آب سخت وگلوآزار است

شهيدان تا ابد زنده كربلا هنوز با صلابت خويش پابرجايند آري تاريخ گفته است كه كربلا واقعه اتفاق افتاد كه زخم سنگيني بر پيكره دين نشاند اما هيچ گاه نتوانست بر براندازي آن پييروز شود  .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)